شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب
ما هـمه نـوکـر دربـارحسین و زینب نسل درنـسل بـدهکارحسین و زینب
هـمه پشت سر انصار حسین و زینب الگـوی ماستعـلمدارحسین وزینب
نام ما سیـنـهزن طایـفـهای بیهـمـتاست
کربلا،زیـنـبـیه،کعـبه و میـخـانۀ ماست
ما که هستـیم سیهپـوش عـزای زینب کـاش یک روزبـمیـریم به پای زینب
روز وشب عادت ما گریه برای زینب هرچه شادی است درعالم به فدای زینب
مـا عــزادار،ولـی تـا بـه ابـد دلـشـادیـم
درغــم عــمـۀ ســادات جــوانـی دادیــم
وای ازآن روز که شد بیکس و یاور زینب مانـد تنها وسـط آنهـمه لشکـر زینب
لب گودال،غـریبی،تن بیسـر،زینب خیـره بر پـیکـر زخـمـی برادرزینب
زیرلب فاطمه یا فاطمه باخود میخواند
آن همه نیـزه و شمشیر تـنـش را لرزاند
غم او گفتنش حتی به اشاره سختاست ماجرای بدنیغرق ستاره سخت است بخدا بوسه زدن بررگ پاره سخت استسخن ازمرکب ده مردسوارهسخت است داشت میسوخت همه ارض وسما واویلا
یک زن و این همه انـدوه وبـلا واویـلا
روزوشب داشت ازین رسم زمانه گلهها دخـتـر فـاطـمـه شد همسفـرحرمـلهها
وای ازخواندن روضه وسط هلهلهها آه،بـیحـرمـتی کعب نی و سـلسـلهها
وای از آتـش اشـرار که سـوزاند پـرش
وسـط کـوچـه وبـازارشکـستـنـد سرش
وای از خون دل و اشک مدام وزینب وای ازآن همه سنگ لب بام و زینب خیزران،تشت طلا،بزم حرام وزینب وای از قـصـۀ ویـرانـۀ شـام و زیـنب
دردهـا دارد ونـشنـیـده کـسی فـریـادش
تــا ابـــد داغ رقـــیــه نــرود ازیـــادش
دم رفتن چه قدر غـم به دلش جا دارد قامتی خم شده چون حضرت زهرادارد
گـلـه پـشـت گـلـه ازمـردم دنـیـا دارد بـهبـغـل پــیــرهـن کـهــنــۀ آقــا دارد وقت مهمان شدنش پیش حسین وحسناست
گفت لبیک حسین چشم ازاین دنیا بست